حرف های عاشقونه

متن مرتبط با «داستان» در سایت حرف های عاشقونه نوشته شده است

اگه

  • ﺑﺨﻮﻧﺶ....ﺳﻼﻣﺘﯽﻣﻦ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻡ ..ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﺕ ﻏﯿﺮﺗﯽ ﻧﺸﻢ .. ﺍﮔﻪ ﺭﻭﺕ ﺣﺴﺎﺱ ﻧﺒﺎﺷﻢ ..ﺍﮔﻪ ﺗﻪ ﺭﯾﺶ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ .. ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ ..ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺖ ﺍﺧﻤﺎﯼ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﻧﮑﻨﻢ .. ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﻟﺖ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻧﮕﻢﺍﻭﻧﻮ ﺑﮑﺶ ﺟﻠﻮ ..ﺍﮔﻪ ﺩﺳﺘﺘﻮ ﻣﺤﮑﻢ ﻧﮕﯿﺮﻡ .. ﺍﮔﻪ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﯼ ﻧﮕﻢ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮ ﺗﺎﺑﺒﺨﺸﻤﺖ ..ﺍﮔﻪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺕ ﻧﺬﺍﺭﻡ .. ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﺖ ﻧﺮﻡ .. ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﻪﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﻢ ﻧﻤﯿﺸﯽ ..ﺗﻮ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎﺷﻢ ..ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ .. ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻟﻮﺱ ﻧﮑﻨﯽ ..ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﻨﯽ .. ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪﺍﺯﺣﺴﻮﺩﯼ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻧﺸﯽ ..ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺩﺍﺩﻧﺎﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻧﺸﯽ ... ﺍﮔﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕﻧﺮﺳﯽ ..ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻨﯽ .. ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﻭ ﮐﻮﻟﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﺮﯼ ..ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﻋﺸﻮﻩ ﻧﯿﺎﯼ .. ﺍﮔﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﻟﺐ ﻭ ﻟﻮﭼﻪ ﺍﻭﯾﺰﻭﻥ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎﺑﻐﻠﺖﮐﻨﻢ ..ﺍﮔﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺗﺮﺱ ﺑﻬﻢ ﻧﮕﯽ ..ﺍﮔﻪ ..ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﻨﻢ ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺸﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﮐﺎﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﺕﺑﮑﻨﻢ ..ﻣﻦ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻦ ..ﻣﻨﻮ ﺗﻮ و ﺍﺩﻡ ﻭ ﺣﻮﺍﯾﯿﻢ .. ﺑﯿﺎ ﺟﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯿﻢ ..ﻣﻦ ﺻﻼﺑﺖ ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﻟﻄﺎﻓﺖ .. ﺗﻮ ﻧﺠﺎﺑﺘﺘﻮ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﻣﻨﻢﻧﮕﺎﻫﻤﻮ ..ﻣﻦ ﻣﯿﺸﻢ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻮ .. ﺗﻮ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮ ﻭﺍﺳﻪﻣﻦ!!!ﺍﻣﺎ ﺍﻓﺴﻮﺱ ... ﺍﻭﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﯿﺴﺖﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﺣﺲ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻣﮕﺮ ﺑﺎﺧﺪﺍ …ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﻧﻤﯿﺰﻧﯿﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﻪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﺧﻄﺶﺧﺎﻣﻮﺷﻪ ﺩﻕ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ !ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺭﻓﯿﻘﻮ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻣﺎ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺮﮒ ﺭﻓﺎﻗﺘﻮﻧﭽﯿﺪﻥ !ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽِ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎﺷﻮ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﻬﻤﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ !ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺕ ﻫﺎﺳﺖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻧﻤﯽ ﺧﻨﺪﻥ !ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺗﮏ ﺳﺮﻓﻪ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭٍ ﺑﺨﺶِﻣﺮﺍﻗﺒﺘﻬﺎﯼ ﻭﯾﮋﻩ !ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ ...ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﻋﺸﻘﺸﻮ ﺑﺎ ﻫﯿﭻﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﺪﻝ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﻋﻮﺽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ …ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻧﺎﯾﯿﮑﻪ ﮐﻪ ﻫﺮﮐﯽ ﺍﻭﻧﺎﺭﻭ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ “ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺭﺵﺷﻠﻮﻏﻪ ” ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﯿﺪﻭﻧﻦ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎﻥ !ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻋﺪﺍﻣﯽ ﮐﻪ ﺟﺮﻡ ﺭﻓﯿﻘﺶ ﺭﻭ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺮﻓﺖﺑﺎﻻﯼ ﭼﻮﺑﻪ ﯼ ﺩﺍﺭ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ : ﺣﺮﻑ ﺁﺧﺮ ؟ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻘﻢ ﺑﮕﯿﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮ ﻧﯿﻮﻣﺪﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﭘﺪﺭﻫﺎ ...ﺑﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﭘﺪﺭﻫﺎ ...ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﺮﮔﺸﺖﺩﯾﺪ ﻋﺸﻘﺶ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﻔﻬﻤﻮﻧﻪﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻌﻀﯽ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩﻫﺎ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﺁﺩﻡ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ,اگه,بسلامتی,داستان,کوتاه ...ادامه مطلب

  • داستان کوتاه

  • نوشته ى يک پزشک.....' دیروز کلینیک بودم پسری اومد یه خالکوبی اسم دختر رو دستش بود گفت میخوام پاکش کنم'''' گفتم اسم کیه گفت اسم عشقم هست'''' میخوام پاکش کنم یه اسم دیگه بنویسم'''' گفتم این چه عشقی بود پس که درد خالکوبی را تحمل کردی''' گفت دادا دیروز جلو دفتر ازدواج وقتی دیدم عشقم داره ازدواج میکنه رفتم پشت پنجره دیدم عشقم اسمشو اشتباهی بهم گفته بود قبلا''' و حالا اومدم اسم واقعیشو بنویسم''' اون لحظه آرزو کردم یه شیشه مشروب پیشم بود تا حداقل چند ساعتی توی این دنیای پست نباشم و بزنم همشو به سلامتی پسره'''امشب میزنم به سلامتیه اون لامصبی که از زندگیم رفت، اما از این دل لعنتی نرفت ، به سلامتی اونیکه امید بود، نفس بود، آرامش بود، رویا بود، ولی خاطره شد، بغض شد، درد شد، کابوس شد، به سلامتیه کسی که عادت کردم به نبودنش ولی دلم هنوز بودنش رو میخواد,داستان‏"داستان‏"کوتاه‏"‏ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها