حرف های عاشقونه

متن مرتبط با «داستان‏» در سایت حرف های عاشقونه نوشته شده است

داستان کوتاه

  • نوشته ى يک پزشک.....' دیروز کلینیک بودم پسری اومد یه خالکوبی اسم دختر رو دستش بود گفت میخوام پاکش کنم'''' گفتم اسم کیه گفت اسم عشقم هست'''' میخوام پاکش کنم یه اسم دیگه بنویسم'''' گفتم این چه عشقی بود پس که درد خالکوبی را تحمل کردی''' گفت دادا دیروز جلو دفتر ازدواج وقتی دیدم عشقم داره ازدواج میکنه رفتم پشت پنجره دیدم عشقم اسمشو اشتباهی بهم گفته بود قبلا''' و حالا اومدم اسم واقعیشو بنویسم''' اون لحظه آرزو کردم یه شیشه مشروب پیشم بود تا حداقل چند ساعتی توی این دنیای پست نباشم و بزنم همشو به سلامتی پسره'''امشب میزنم به سلامتیه اون لامصبی که از زندگیم رفت، اما از این دل لعنتی نرفت ، به سلامتی اونیکه امید بود، نفس بود، آرامش بود، رویا بود، ولی خاطره شد، بغض شد، درد شد، کابوس شد، به سلامتیه کسی که عادت کردم به نبودنش ولی دلم هنوز بودنش رو میخواد,داستان‏"داستان‏"کوتاه‏"‏ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها